فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

کیک توت فرنگی و کاپوچینو

پرنده،آب و دونت کاشکی باشم

محیا جونم من خیلی ناراحتم تو چرا هیچی نمی خوری؟؟؟من خیلی نگرانتم،هر چی درست میکنم برات لب بهشون نمیزنی مامان اینجوری میمیره از غصه،الآن یه ماهه که تو باید غذا بخوری ولی هنوز فرنی هم نخوردی آخه من چیکار کنم فسقلی،قد یه نخودچی شدی بندانگشتی ! یه کاری میکنی مامان دست به دامن دکتر شه! ...
26 دی 1391

حلیم مامان سعیده

اینم از سفر اصفهان خدایا حالا من هیچی ،این همسفرامون چه گناهی به درگاهت کرده بودن که مجبور شدن مارو تحمل کنن،الحمدلله که تموم شد،اصن نه دلم میخواد نه حوصله شو دارم که از سفرمون تا اصفهان چیزی بنویسم همون بهتر که رسیدیم اینم فاطمه زهرای گلم تو خونه مامان بزرگش هرچی بود گذشت،خونه مامان سعیده خیلی خوب بود،به موقع هم برای حلیم بیست و هشت صفر رسیدیم ،ولی دیگه پشت دستمو داغ کردم با شما دوتا فسقلی جایی برم. اینم فاطمه زهرا با پسرعمو های گلش طه و سبحان و پرهام میدونم کلی خوش گذشت بهت مامانی،خیلی وقت بود پسر عموهاتو ندیده بودی،یه خندت می ارزید به همه خستگی راه،غصه نخور با اینکه تصمیم گرفته بودم دیگه با شما نرم سفر ولی به ...
25 دی 1391

خدا

قربونت برم دختر بزرگ من ،دیروز کنار محیا نشسته بودی و  داشتی براش از خدا حرف میزدی و میگفتی که خدا چقد دوسش داره، شیطنتم گل کرد،از زبون محیا پرسیدم:خواهر جونم خدا کجاست؟ فاطمه:(اشاره کرد به بالا)اوناهاش داره نیگات میکنه محیا:کو چرا من نمیبینم؟مگه تو میبینیش؟ فاطمه:آره داره میخنده ،مهربونه محیا:خدا چی پوشیده؟ فاطمه:سفید پوشیده محیا:خدا خانومه یا آقا؟ فاطمه:خدائه محیا:داره چی میگه؟ فاطمه :میگه من دوست دارم. . . چقد خوبه که اینو میدونی تو دنیا هیشکی قد خدا آدمو دوست نداره و باهاش مهربون نیست چه قشنگ با زبون شیرینت به مامان یاد دادی بهترین دوست آدم خداست خدا همیشه یارت باشه شیرین تر از ع...
3 دی 1391

کتلت و سس

"قربون چشای کتلت و سسیت برم"،اینو از کجاپیدا کردی دم ودقیقه به محیا میگی الله اعلم،ولی دلم غش میره برات وقتی اینجوری قربون صدقه خواهر کوچولوت میری،آخه کیک توت فرنگی من تو فسقلی رو چه به قربون صدقه رفتن؟همش تو دلم میگم خدا نکنه مامانی ایشالا مامان قربون جفتتون بره میدونم عاشق کتلت با سسی،عزیز دل مامان با این حرف زدنت،مامانم عاشق توئه دختر با محبتم ...
23 آذر 1391

کیک توت فرنگی هنرمند من

قربونت برم با این همه هنری که تو داری دختر شاعر من شعر پرده رو یادت میاد که برام خوندی با ملودی و تنظیم که از خودت بود:   این پرده ی مائه بابا اونو چسبونده این پرده ی نارنیه(نارنجی گلم پس کی یاد میگیری؟) بابا آویزون کرده   یا شعر بابا رو که وقتی بابا جون مشغول طراحی بود براش سرودی:   ب ابا که مهربونه اینو داره میکشه نباید پاره بشه   بابا ناراتت(ناراحت) میشه فاطمه بغل باباش میشینه خسته شده بایداسترایت (استراحت) کنه بابا نقاشی میکشه پاره میشه کاغذ بابا .. .   قربونت برم مامانی   اینم عکسی ...
26 شهريور 1391

هر شب احیا با محیا

محیای دلبندم  قربونت برم مامان از وقتی که به زندگیمون وارد شدی مامان یه خواب راحت نداشته ماه رمضون که هر شب برامون شب احیا بود نه گریه میکنی و نه بهونه میگیری ، نه دلت درد میکنه و نه . . . هیچ چیز دیگه فقط با اون دو تا مروارید سیاه به مامان نگاه میکنی و میخندی چی میخوای از این شب بیداری ها؟ مامان قربون اون دو تا چشم سیاهت بشه زندگی من ...
9 شهريور 1391

خدا دوستت داره

فاطمه ی عزیزم   خدا شناس کوچولو یادته یه روز ظهر وقتی تازه نمازم تموم شده بود اومدی پیشم و گفتی:مامان خدا خیلی دوسم داری؟ گفتم :معلومه خوشگل من  گفتی : خدا خیلی مهربونه؟ گفتم :آره عزیزم خیلی گفتی : مامان هرچی ازش بخوام بهم میده؟ گفتم :بله گلم هرچی اونوقت روتو ازم برگردوندی به سمت آسمون و با زبون شیرینت گفتی : خدا !من گشنمه به من غذا بده و نفهمیدی که توی 30 ماهه چیکار کردی با دل مامان 30 سالت امیدوارم همیشه مددکارت خدا باشه خداشناس کوچولوی من ...
9 شهريور 1391